درباره وبلاگ سلام دوست عزیزم، از اینکه به angelicallover قدم گذاشتی و باعث خوشحالی من شدی ممنونم. امیدوارم لحظات خوبی رو توی angelicallover سپری کنی. در ضمن، اگه درباره بیوگرافی من کنجکاوی، به پروفایلم سر بزنيد آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان فرشته ی عاشق بــا خــیـلــی هــا مـیـتـونـسـتـیـم بـاشـیـم پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : کامران
یادته یه روز بهم گفتی: هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم: اگه بارون نبود چی ؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره، گفتم: یه خواهش دارم، وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی: چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره، تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم میخندی پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 8:57 :: نويسنده : کامران
یادته یه روز بهم گفتی: هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم: اگه بارون نبود چی ؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره، گفتم: یه خواهش دارم، وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی: چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره، تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم میخندی پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 8:57 :: نويسنده : کامران
يه دختر و پسر که روزي همديگر را باتمام وجود دوست داشتن ، بعد از پايان ملاقاتشون با هم سوار يه ماشين شدند و آروم کنار هم نشستن ... دخترميخواست چيزي را به پسر بگه ، ولي روش نميشد ...! پسر هم کاغذي را آماده کرده بود که چيزي را که نميتوانست به دختر بگويد در آن نوشته شده بود پسر وقتي ديد داره به مقصد نزديک ميشه، کاغذ را به دختر داد . دختر هم از اين فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شايد پس از پايان حرفش پسر از ماشين پياده بشه و ديگه اون را نبينه ... دختر قبل از اين که نامه ي پسر را بخواند ، به اون گفت : ديگه از اون خسته شده ، ديگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسر پيدا شده که بهتر از اونه ..!پسر در حالي که بغض تو گلوش بود و اشک توي چشماش جمع شده بود ، با ناراحتي از ماشين پياده شد............در همين حال ماشيني به پسر زد و پسردرجا مــُـرد ... دختر که با تمام وجود در حال گريه بود ، ياد کاغذي افتاد که پسر بهش داده بود!وقتي کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود: پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 8:51 :: نويسنده : کامران
تنهایی یعنی حتی وقتی میای نت , میری تو مدیریت وبت ... سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : کامران
|